ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دنیای زیبای مادرانه

روزهایی که نبودی

1391/3/7 3:12
نویسنده : مامان صدف
267 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر نازم

اگه بخوام از همون اول برات بگم باید از آشنایی با بابایی برات بگم . منو بابا توی دانشگاه با هم آشنا شدیم و در همان دوران دانشجویی در تاریخ 6/10/86 شب عید غدیر در حرم امام رضا با هم عقد کردیم . حدود 1 سال و 3 ماه هم دوران عقدمون طول کشید و هنوز جفتمون دانشجو بودیم که در تاریخ 10/1/88 ازدواج کردیم و رفتیم زیر یک سقف و زندگی مشترکمون آغاز شد. اولا بابایی میگفت هنوز برای بچه دار شدن زوده منم چون هم دانشجو بودم و هم سر کار میرفتم زیاد عجله ایی برای داشتن بچه نداشتم هر چند که یکی از بزرگترین آرزوهام مادر شدن بود .

خلاصه روزها خیلی سریع میگذشت و به لطف خدا منو بابایی زندگی خوب و سرشار از عشقی رو پشت سر میگذاشتیم ولی جای تو عزیز دلم تویی زندگی ما خالی بود چون دیگه درس جفتمون تموم شده بود و هر دومونم سر کار بودیم و از طرفی خانواده ها هم همش بهمون اصرار میکردن که دیگه وقتشه تا کی میخواین تنها باشین یالا دیگه به فکر شین و خلاصه اینجوری شد که منو بابا تصمیم گرفتیم تا تورو از خدای مهربون بخوایم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)