ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دنیای زیبای مادرانه

خبرهای جدید با تاخیر زیاد

1393/2/7 0:55
نویسنده : مامان صدف
228 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر مامانی !

امیدوارم وقتی این مطالب رو می خونی با خودت نگی که من چه مامان تنبلی بودم که اینقدر دیر به دیر واست پست میذاشتم . ولی باید بهم حق بدی چون تو این 8 ماهه کلی اتفاقای عجیب و غریب افتاده که حتی قبول کردنش واسه خودم چند ماهی طول کشید.

مهم ترینش اینه که .............

تو تا حدود 1ماه و نیم دیگه صاحب یه داداش کوچولوی جدید میشی. البته الان که داری اینا رو می خونی شاید با داداشت حسابی رفیق و دوست جون جونی شده باشین اما الان که دارم اینا رو مینویسم تمام وجودم استرس این رو دارم که نکنه یه وقتی بعد اینکه داداشی بیاد نسبت به تو و نیازهات کم توجهی کنم. البته الان در ماه 8 بارداری هستم، اولاش خیلی بدتر از این بود چون وقتی فهمیدم خدا داداشی رو به ما  داده هنوز تورو از شیر نگرفته بودم، هرچند که تو 2سال و 2ماه شیر خورده بودی و از وقت شیر گرفتنت گذشته بود ولی دلم نمیومد که دیگه بهت شیر ندم تا اینکه بعد از اینکه فهمیدم باردارم مجبور شدم.

وای نمیدونی چه روزای سختی بود. !!! از یک طرف عدم توجه اجباری به گریه ها و بد خلقی های شبانه تو که  حسابی رنجم می داد و از یک طرف این که یه بچه دیگه که شاید احساس می کردم رقیب تو هستش داشت درون من رشد می کرد، خلاصه اینکه کارم شده بود گریه و غصه خوردن. بابایی هم که اصلا من رو درک نمی کرد و میگفت چرا نا شکری میکنی و باید خوشحال باشی واسه این نعمت بزرگ. /آخه مردا چه از غصه و غمهای یه مادر میفهمن وقتی میخواد بعد 2 سال بچش رو از  شیره جونش بگیره .

خلاصه پسرم خوب و بد هرچه که بود گذشت و تو هم کم کم شیر خوردن رو فراموش  کردی و حالا فقط خاطره اش برات مونده و هنوز هم گاهی با خنده از اون دوران یاد می کنی و وقتی بهت میگم بیا بهت شیر بدم میگی " نه نمی خوام " بعدش من میگم آره تو دیگه بزرگ شدی و باید دیگه به داداشی شیر بدم که تو یه لبخند از رو شیطونی میزنی و می گی " نه ، اون بره جی جی مامان خودش رو بخوره ! ".

الهی مامان قربونت بره که اینقدر با مزه هستی . گاهی دستتو  روی شیکمم میذاری و میگی ببینم داداشی داره تکون می خوره ! بعدش بهم میگی آره تکون خورد مامان بهش بگو زودتر بزرگ بشه  و بیاد پیشم با من بازی کنه.

عزیز دلم ! پسر مهربونم ! امیدوارم همسشه با داداشت اینقدر مهربون باشی و همیشه با هم 2 رفیق جدانشدنی باشین.

خدایا به خاطر همه نعمتات شکرت  

پروردگار مهربون بازم از لطف خودت بچه هامونو در پناه خودت سالم و سلامت نگهدار و به من و بابا امیر هم لیاقت این رو بده تا همیشه در کنار بچه هامون باشیم و بزرگ شدنشون رو ببینیم.      الهی آمین

پسندها (1)

نظرات (4)

مامان مهدیه
7 اردیبهشت 93 0:19
سلام دوست عزیزم دوقلوهای من سارا و ثنا زنگیان تو جشنواره نوروزی شرکت کردن ممنون میشم به وب ما بیاین و بهشون رای و امتیاز 5 رو بدین
مامان ملیناوکیانا
13 اردیبهشت 93 8:08
سلام صدف جون خوبی عزیزم؟ ایلیای نازم چطوره؟ منو یاد ازشیرگرفتن ملینا انداختی . منم بخاطر بارداریم ازشیر گرفتمش ولی طفلی ملینا یک سال و دوماهش بود. امیدوارم به سلامتی دادشی ایلیاجون هم به دنیا بیاد و همیشه باهم دوست و رفیق جون جونی باشن سلام مریم جون ممنون آره خیلی روزای سختی بود حتما برای تو خیلی بیشتر از اینا سخت بوده ولی خب حالا دیگه هر دوتاشون بزرگ شدن و با هم دوستن امیدوارم پسرای منم با هم خوب باشن
تبادل لينک
12 تیر 93 19:44
سلام من زياد به وبلاگت سر ميزنم مطالبت جالبه لطفا بيشتر مطلب بزار چون ميبينم براي وبلاگت زحمت ميکشي اينو هم بهت ميگم برو به اين سايتي که ادرسشو رو گزاشتم و ازش لينک بگير رايگان بازديدت زياد ميشه من گرفتم خوب بود ----- ممنون عزیزم باشه سعی میکنم بیشتر بیام -
Kosar
22 دی 93 16:52
___♥♥♥ __♥♥_♥♥آپم _♥♥___♥♥آپم _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥آپم _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥آپم _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥آپم __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥آپم ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥آپم ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥آپم ____♥♥___♥♥__♥♥آپم ___♥___________♥آپم __♥_____________♥آپم _♥_____♥___♥____♥آپم _♥___///___@__\\__♥آپم _♥___\\\______///__♥آپم ___♥______W____♥آپم _____♥♥_____♥♥آپم _______♥♥♥♥♥آپم سلام اسم من کوثر هست خواهر وبرادر ندارم ولی وقتی چهره کودک شما را میبینم حس میکنم ابجی وبرادر منه راستی اگه دوست داشتید بیایید تبادل لینک کنیم خوشحال میشم سلام عزیزم خیلی لطف کردی که به ما سر زدی خیلی خوشحال میشم از آشناییتون