ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دنیای زیبای مادرانه

روزهایی که نبودی

سلام پسر نازم اگه بخوام از همون اول برات بگم باید از آشنایی با بابایی برات بگم . منو بابا توی دانشگاه با هم آشنا شدیم و در همان دوران دانشجویی در تاریخ 6/10/86 شب عید غدیر در حرم امام رضا با هم عقد کردیم . حدود 1 سال و 3 ماه هم دوران عقدمون طول کشید و هنوز جفتمون دانشجو بودیم که در تاریخ 10/1/88 ازدواج کردیم و رفتیم زیر یک سقف و زندگی مشترکمون آغاز شد. اولا بابایی میگفت هنوز برای بچه دار شدن زوده منم چون هم دانشجو بودم و هم سر کار میرفتم زیاد عجله ایی برای داشتن بچه نداشتم هر چند که یکی از بزرگترین آرزوهام مادر شدن بود . خلاصه روزها خیلی سریع میگذشت و به لطف خدا منو بابایی زندگی خوب و سرشار از عشقی رو پشت سر میگذاشتیم ولی جای تو عزی...
7 خرداد 1391

ورود به نی نی وبلاگ

سلام دوستان بالاخره امروز بعد از 9 ماه موفق شدم با گذروندن مشکلات عدیده  این وبلاگ و برای پسرم ایلیا باز کنم . البته هنوز خیلی ناواردم ولی امیدوارم بتونم با کمک شما دوستان یادگاری خوبی برای پسرم به جا بگذارم . پسر نازم باید مامانو ببخشی که اینقد دیر برات این وبلاگ و باز کردم ولی قول میدم تا جایی که یادم باشه خاطرات قبلیتو کم کم برات بنویسم البته عزیز دل مامان اینقد شیطونی و بغلی که اصلا به من فرصت سر خاروندن نمیدی یکسره باید توی بغل باشی مگه اینکه فقط آخر شبا که خوابی بتونم وبیام برات چیزی بنویسم ...
7 خرداد 1391